آن سوے پرچین ها...دنیاے من است



 

 

یورگ عزیرم سلام

 

امیدوارم مرا بخشیده باشی،بابت همه نادیده انگاشتن هایم!                                                           تو اجازه داده ای هر چیزی که دلم خواست برایت بنویسم.حتی اگر حرفی برای گفتن نداشته باشم.  یورگ عزیرم گاهی تحمل کردن این فریب بزرگ برایم خیلی سخت میشود،همه چیز کنار میرود و این فریب با همه عظمت و وحشت تاریکش نمایان میشود.گاهی میخواهم خودم را بردارم و بروم،همه چیز را بگذارم و بروم،تا این حد میترسم و خسته شده ام.

 

امروز در میانِ موج موج هجوم سرد و گزنده ناامیدی،از دور صدای آهنگ غمگینی من را به خواب آرام و کوتاهی برد،آنجایی که نشسته بودم چشمان درونم را بستم و آرام به خواب رفتم.(جایی ته سالن کسی سوت میزد و صدایش محو و دور،ریخته بود توی کلاسمان!!)

 

امروز گریه کردم و خواستم کلاس و همه زندگی ام را بگذارم و بروم اما یورگ عزیزم نمیدانم چه چیزی وادارم کرد فراموش کنم و روی این فریب را دوباره بپوشانم و برای هزارمین بار سعی کنم باور کنم که این،همه ی واقعیت است.

 

باید بروم و به وظایفم که خودت میدانی انجام دادنش برایم بسیار سخت است فکر کنم((: 

 

از دور میبوسمت

      ماه پری   


2یورگ عزیزم سلام

 

روزها و هفته ها و البته ماهها پشت سر هم گذشت و من نوشتن برای تو را هر روز به فردا موکول کردم.امروز تصمیم گرفتم حتی اگر حرفی برای گفتن نداشتم هم بنویسم.

حرفی برای گفتن ندارم ، بی نهایت دوستت دارم و امیدوارم همچنان دوستم داشته باشی.

 

منتظر نامه هایم بمان.من از امروز شروع میکنم به زندگی کردن.

 

ارادتمند تو

ماه پری

 


یورگ عزیزم

میدانم ماهی هیچ وقت مال من نخواهد بود ؛ آن لبخند گرم و قوی اش مال من نخواهد بود ، آن چشمان تیره و غمگین و عمیقش مال من نخواهد بود ،.و آن تن همیشه سیاه پوشش هیچ  وقت برای من نخواهد بود.

 

هفته ها میگذرد و من سعی میکنم باور کنم که قوی هستم ، آنقدری که برای نداشتن و مالکِ هر آن چیزی که با ولع میخواهمش،نبودن خودم را زجر ندهم و سرم را بالا بگیرم و با غروری پوچ لبخند بزنم و بگویم که قوی هستم و پشت سرم را نگاه نکنم و دوان دوان از همه چیزهایی که مال نیست دور شوم و دیگر اسمشان را هم جلوی خودم نبرم. اما نیستم ، یورگ من اصلا هم قوی نیستم.

 

امروز چشمهایش و نگاهش که به نگاهم رسید یادم انداخت که چقدر بد دلم برای این چشمها و این صورت و این.لبخند لعنتی تنگ شده استو او تنها چیزی که به من گفت این بود که"من ارزشش را ندارم" و یورگ میدانی چه گفت؟؟؟میدانی تنها چیزی که نباید میگفت چه بود؟؟؟"برایت بهترینها را آرزو میکنم"من نمیخواهم برایم بهترین ها را آرزو کند.

 

یورگ!من فقط میخواهم بمیرمفقط تو میدانی که چقدر سخت در عذابم و این تظاهر به قوی بودن چقدر بد مرا خسته کرده.

 

یورگ،خیلی وقت است که ندیده امت.یورگ دلم میخواهد الآن کنارم بودی و محکم بغلم میکردی و اجازه میدادی آن طوری که دلم میخواهد فریاد بزنم و گریه کنم.

 

یورگ،من خیلی تنهایم

 

ماه پری(لرزان و خسته)


2

 

یورگ عزیزم سلام

 

روزها و هفته ها و البته ماهها پشت سر هم گذشت و من نوشتن برای تو را هر روز به فردا موکول کردم.امروز تصمیم گرفتم حتی اگر حرفی برای گفتن نداشتم هم بنویسم.

حرفی برای گفتن ندارم ، بی نهایت دوستت دارم و امیدوارم همچنان دوستم داشته باشی.

 

منتظر نامه هایم بمان.من از امروز شروع میکنم به زندگی کردن.

 

ارادتمند تو

ماه پری

 


یورگ عزیزم

میدانم ماهی هیچ وقت مال من نخواهد بود ؛ آن لبخند گرم و قوی اش مال من نخواهد بود ، آن چشمان تیره و غمگین و عمیقش مال من نخواهد بود ،.و آن تن همیشه سیاه پوشش هیچ  وقت برای من نخواهد بود.

 

هفته ها میگذرد و من سعی میکنم باور کنم که قوی هستم ، آنقدری که برای نداشتن و مالکِ هر آن چیزی که با ولع میخواهمش،نبودن خودم را زجر ندهم و سرم را بالا بگیرم و با غروری پوچ لبخند بزنم و بگویم که قوی هستم و پشت سرم را نگاه نکنم و دوان دوان از همه چیزهایی که مال نیست دور شوم و دیگر اسمشان را هم جلوی خودم نبرم. اما نیستم ، یورگ من اصلا هم قوی نیستم.

 

امروز چشمهایش و نگاهش که به نگاهم رسید یادم انداخت که چقدر بد دلم برای این چشمها و این صورت و این.لبخند لعنتی تنگ شده استو او تنها چیزی که به من گفت این بود که"من ارزشش را ندارم" و یورگ میدانی چه گفت؟؟؟میدانی تنها چیزی که نباید میگفت چه بود؟؟؟"برایت بهترینها را آرزو میکنم"من نمیخواهم برایم بهترین ها را آرزو کند.

 

یورگ!من فقط میخواهم بمیرمفقط تو میدانی که چقدر سخت در عذابم و این تظاهر به قوی بودن چقدر بد مرا خسته کرده.

 

یورگ،خیلی وقت است که ندیده امت.یورگ دلم میخواهد الآن کنارم بودی و محکم بغلم میکردی و اجازه میدادی آن طوری که دلم میخواهد فریاد بزنم و گریه کنم.

 

یورگ،من خیلی تنهایم

 

ماه پری(لرزان و خسته)


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها